" قاعده ملازمه "
« فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا فی الدين و لينذروا قومهم
اذا رجعوا اليهم »( 1 ) .
در شب گذشته عرض شد يكی از دستورهائی كه در دين مقدس اسلام هست ،
دستور تفقه است . تفقه همان معرفت به معارف و احكام و دستورهای دين
است ، نه معرفت سطحی بلكه معرفت عمقی . دستور تفقه میرساند كه در دين
مقدس اسلام خاصيتی وجود دارد كه آن خاصيت با تفقه روشن میشود يعنی در
دستورات اين دين ظاهرهائی هست و باطنهائی . البته اشتباه نشود ، اينكه
كلمه ظاهر و باطن میگوئيم ، در حدود همان مسائلی است كه ديشب عرض كردم
و امشب هم نمونههائی عرض میكنم . اين دين تفقه پذير و به تعبير ديگر
اجتهاد پذير است . اجتهاد پذيری يا تفقه پذيری اين دين فرع بر اين است
كه يك عمقی در دستورات آن و يك جريانهای مخفی در آن وجود داشته باشد
كه با نيروی تفقه و اجتهاد میتوان آنها را درك كرد .
پاورقی :
1 - سوره توبه ، آيه . 122
يكی از مسائلی كه از صدر اول اسلام در ميان مسلمين مطرح بوده اينست كه
در اين دين دستوری كه تعبد محض باشد يعنی خالی از هر مصلحت و حكمتی و
صرفا يك دستور اختراعی محض باشد ، وجود ندارد . بايد كلمه تعبد را معنی
بكنم . تعبد به اين معنی است كه ما نبايد اينطور باشيم كه تا حكمت
دستوری را كشف نكردهايم ، به آن عمل نكنيم . ما بايد متعبد باشيم به اين
معنی كه بايد به هر دستوری كه ثابت شد از ناحيه دين است عمل كنيم خواه
اينكه حكمتش را فهميده باشيم يا نفهميده باشيم . ولی از ناحيه خود دين
تعبد محض وجود ندارد ، به اين معنی كه هيچ دستوری كه خالی از حكمت و
مصلحت باشد وجود ندارد . هر دستوری به واسطه يك حكمتی است . لهذا علما
دو قاعده كه عكس يكديگرند ، بيان كرده و اسم آنها را قاعده ملازمه
گذاشتهاند . میگويند بين حكم عقل و حكم شرع هميشه تلازم است يعنی هر چه
را كه عقل حكم به لزوم آن بكند دين هم حكم به لزوم آن میكند و هر چه را
كه دين حكم به لزوم آن بكند عقل هم حكم میكند ، به اين معنی كه اگر عقل
يك مصلحتی را كشف كرد ( كشف يقينی و قطعی نه كشف احتمالی و گمانی ) ،
در اينجا بايد حكم بكنيم كه حتما اسلام دستورش همين است ولو آن دستور به
ما نرسيده باشد . فقها دارند مواردی كه فتوا میدهند و حال آنكه دليل نقلی
از ناحيه شارع نرسيده است . فقط از باب اينكه عقل اينجور حكم میكند
فتوا میدهند . مثلا مسألهای هست در فقه به نام " ولايت حاكم " يعنی
حاكم شرعی در بسياری از موارد حق ولايت دارد . اگر شخصی بميرد و وصيتی
معين نكرده باشد و يك قيم شرعی هم
وجود نداشته باشد تكليف بچههای او چيست ؟ میگويند تكليف اينها را بايد
حاكم شرعی معين بكند در صورتی كه نه آيهای هست و نه خبر صددرصد صحيح چون
اسلام دينی است كه مصالح مردم را بلاتكليف نمیگذارد . هر چه كه شارع حكم
كرده است عقل هم حكم كرده است . معنای اين جمله اين نيست كه هر جا كه
شارع حكمی وضع كرده ، عقل هم الان حكمی دارد ، مثلا اگر شارع گفته است
گوشت خوك حرام است عقل هم میفهمد كه چرا حرام است . نه ، مقصود اين
است كه در هر حكم شارع رمزی وجود دارد كه اگر آن رمز را برای عقل بگويند
عقل هم تصديق میكند . اين را میگويند قاعده ملازمه .
روی اين حساب علمای اسلام میگويند هر دستوری از دستورات اسلام چه واجب
، چه مستحب ، چه حرام و چه مكروه حتما به خاطر يك مصلحت يا دفع يك
مفسده است و به همين جهت خاصيت حكيمانهای دارد . اسلام گزاف حرف
نمیزند . اين پيوندی كه ميان عقل و دين اسلام هست ، در مورد هيچ دينی
وجود ندارد . شما از علمای هر دين ديگری بپرسيد چه رابطهای ميان دين و
عقل هست میگويد هيچ ، اصلا عقل را با دين چكار ؟ ! مسيحيت از تثليث
شروع میشود و در اين مورد حرفی میزنند كه اگر بگوئيم با عقل جور در
نمیآيد میگويند در نيايد . آنها وقتی میگويند ايمان و تعبد مقصودشان پشت
پا به عقل زدن و تسليم كوركورانه درمقابل دين است . در اسلام تسليم
كوركورانه نيست ، تسليمی كه ضد عقل باشد نيست . البته تسليمی كه مافوق
عقل باشد هست به همين معنا كه عرض كردم ، كه آن ، خودش
مطابق حكم عقل است . عقل هم میگويد جائی كه اطلاعی نداری حرف بزرگتر را
بپذير . همين مطلب به اسلام يك خاصيت جاويدان داده است كه دستورها
انعطافی پيدا میكنند . به اصطلاح فقها حساب اهم و مهم در كار میآيد .
يعنی اگر در مقابل دو دستور از دستورهای دين قرار میگيری و در آن واحد
قادر نيستی هر دو را اطاعت بكنی ، بايد فكر بكنی كه از ميان آن دو دستور
كداميك مهمتر است ، آن را كه اهميت كمتری دارد فدای آنكه اهميت
بيشتری دارد بكنی . مثال معروفی است كه هميشه برای طلبهها اين مثال را
ذكر میكنند . میگويند زمينی است كه صاحبش راضی نيست كه شما در آن قدم
بگذاريد . شما میبينيد در داخل اين زمين حوضی است و بچهای در آن حوض
افتاده است و غير از شما شخص ديگری نيست كه او را نجات بدهد . در
اينجا شما يكی از اين دو كار را میتوانيد انجام دهيد : يا عليرغم راضی
نبودن صاحب اين زمين داخل آن بشويد برای اينكه جان بچه را نجات بدهيد ،
يا اينكه همانجا بايستيد تا بچه تلف بشود . در اينجا میگويند شما بايد
ببينيد احترام مال بيشتر است يا احترام جان ؟ البته احترام جان بيشتر
است . پس شما بايد آن كوچكتر را فدای بزرگتر بكنيد .
مثال ديگر : اگر شما ببينيد برای يك زن نا محرم حادثهای پيش آمده مثلا
تصادف كرده و افتاده است و بايد همين الان او را به بيمارستان رساند ،
چنانچه بخواهی بايستی تا محرم او پيدا بشود ممكن است از بين برود . از
طرف ديگر لمس كردن بدن نامحرم حرام است . شما چكار بايد بكنی ؟ يا
بايد همانجا بايستی تا محرمی پيدا
بشود و او را به بيمارستان برساند يا اينكه فورا او را بلند كرده سوار
تاكسی نموده به بيمارستان برسانی و به دست جراح بسپاری و تازه جراح هم
كه بايستی بدن او را لخت كرده شكمش را پاره بكند نا محرم است . گاهی
شما ديدهايد و اتفاق افتاده است كه زنی در حال وضع حمل میباشد حال بسيار
سختی پيدا میكند . هر چه نزد اين قابله و آن قابله میرود ، اثری نمیبخشد
. تمام قابلهها اظهار عجز كرده و میگويند بايستی طبيب مرد بيايد او را
عمل جراحی بكند . آيا شما اين كار را میكنيد يا نه ؟ البته میكنيد .
نمیشود انسان پافشاری بكند بگويد من نمیگذارم دست نامحرم به ناموس من
بخورد ، بميرد بهتر از اينست كه به دست او بيفتد ! و ممكن است خود زن
اين حرف را بزند . آيا اينطور درست است ؟ خير ، بايد تسليم شد و بدن
اين زن را تا آنجا كه ضرورت دارد به دست آن نامحرم سپرد . اينجا بايد
ديد آيا اسلام جان يك انسان را محترمتر میشمارد يا لمس نكردن مرد بدن
يك نامحرم را ؟ البته آن مهمتر است . اين نكته را البته عرض بكنم كه
در اين زمينهها يك گشاده دستیها هم هست كه اسلام آنها را نمیپذيرد .
نظير اينكه هنوز هيچ چيزی نيست ، از اولی كه اين زن میخواهد بزايد
میگويد من قابله زن نمیخواهم ، برای من قابله مرد بياوريد . من اين را در
جای ديگر عرض كردم كه زنهايی كه در تمام امور ادعای تساوی با مردها
میكنند چرا در اين مسأله تسليم نيستند . قابلگی كار زن است ، كار مرد
نيست . ممكن است بگويند علت اينكه زنها در امور ديگر عقبتر هستند
اينست كه كارها را در طول تاريخ به عهده زن نگذاشتهاند . مثلا میگويند
اگر كار سياست را به دست زن
میسپردند ، آن وقت معلوم میشد كه چقدر زنها پيشرفت داشتند . اگر بگوئی
برای كارخانه يا پرستاری ، زن مناسبتر است میگويند نه هيچ فرقی نمیكند .
میگوئيم يكی از كارهای دنيا قابلگی است . از همان اول اين كار را زن
متصدی بوده است . اولا خود عمل مربوط به زن است ، مرد كه نمیزايد .
ثانيا اين كار را در طول تاريخ زن انجام میداده است . پس چرا اين زنها
تا نزديك وضع حملشان میشود فورا به سراغ مردها میروند . همين يك مطلب
میرساند كه مردها لياقت بيشتری از زنها دارند . همين موضوع ، اليق بودن
مرد را میرساند ، كه تازه من قبول ندارم مردها در اين كار از زنها اليق
باشند ولی میخواهم ثابت بكنم كه تمام اينها روی هوا و هوس است . غرض
از مثالی كه عرض كردم ، اين نيست كه حالا ديگر فرق نمیكند ، پس هر زنی
كه میخواهد بزايد فورا به سراغ مرد برود ! نه ، اصلا قابله بايد زن باشد ،
ولی اگر فرض كنيم واقعا كارد به استخوان برسد ، به مرحلهای برسد كه خطر
از دست رفتن جان در ميان باشد ، البته بايد برود .
يكی از مسائلی كه مخصوصا دانشجويان سؤال میكنند و برای بعضيها بهانهای
شده است كه به دين اسلام حمله بكنند و بگويند دين اسلام منطبق با زمان
نيست و اگر كسی بخواهد پابند به دين خودش باشد بايد از قافله تمدن عقب
بماند ، مسأله تشريح است . میگويند يكی از علوم دنيا علم طب است كه از
قديم الايام يكی از پايههای آن ، علم تشريح بوده است . يك دانشجو جزء
برنامه درسش بايد تشريح اموات باشد و در تمام دنيا تشريح ميت هست .
روی غرض نيست ، روی ضرورت علم
است . از قديم الايام تشريح میكردند منتها گاهی بدن انسان را تشريح
میكردند ، گاهی بدن حيوان را . و البته تشريح بدن حيوان مفيد است ، كمك
میدهد اما تمام ساختمانهای بدن حيوان و تمام فعاليتهای اعضای بدن حيوان
مساوی با بدن انسان نيست . مسلم كاری كه از تشريح بدن انسان ساخته است
از تشريح بدن حيوان ساخته نيست . از طرفی ما میدانيم در دين اسلام جنازه
مؤمن محترم است ، اگر كسی بميرد مردم ديگر حق ندارند به جنازه او توهين
بكنند . يك تشريفاتی دارد كه اينها واجب است و از واجبات كفائی است
كه هر چه زودتر و سريعتر بايد ميت را تجهيز كنند يعنی بايد مقدمات غسل
و كفن و دفن او را آماده بكنند ، اول غسل بدهند بعد كفن كنند بعد هم دفن
بكنند . نبايد معطل كرد . حالا با تشريح اموات چه بايد كرد ؟
اين مسأله ، مسأله مهمی نيست ، عين همان مطلبی است كه در مسائل پيش
عرض كردم . اسلام اولا میگويد بدن مؤمن احترام دارد . ( البته هر بدنی را
بايد دفن كرد ولو بدن كافر باشد اگر چه بدن كافر غسل و اين تجهيزات را
ندارد ولی بايد آن را دفن كرد ، نبايد لاشهاش را رها كرد . ) شما میگوئيد
تشريح ، چيزی است كه پيشرفت علم طب متوقف به آن است . شناختن بسياری
از امراض و معالجهها فرع بر اين است كه يك بدن تشريح بشود . میگوئيم
خود اين موضوع ( طب ) هم از نظر اسلام جزء واجبات كفائی است . همانطور
كه تدفين يك ميت از واجبات كفائی است ، فرا گرفتن علم طب هم از
واجبات كفائی است . بايد در ميان مردم افرادی باشند كه متخصص علم طب
باشند و هر عملی
مسلمان عادی هست ، بدن شخصی مانند ايشان هم هست ، البته بايد سراغ
بدنهای ديگر رفت . باز در ميان افراد عادی فرق است ميان آن بدنی كه
اولياء آن بدن حی اند و حاضر ، و بدنی كه اولياء آن مجهولند .
اين ، معنای آنست كه اسلام دين حساب است ، حساب اهم و مهم را میكند
، میگويد در موقع لزوم آن چيزی را كه اهميت كمتری دارد فدای چيزی كه
اهميت بيشتری دارد بكن . اين خودش يكی از اموری است كه به اسلام
انعطاف بخشيده است . اين انعطاف را ما ندادهايم ، خودش اينجور ساخته
شده و به دست ما داده شده است . اگر ما میخواستيم به زور يك نرمش به
آن بدهيم حق نداشتيم ، ولی اين ، يك نوع نرمشی است كه خود اسلام به
خودش داده است ، حسابی است كه خودش به دست ما داده است .
غير از مسأله اهم و مهم مسأله ديگری هست . ما وقتی كه به متن دين اسلام
نگاه میكنيم میبينيم به دستورهائی كه صريحا از خود دين رسيده است در
شرايط مختلف شكلهای مختلف داده است آنهم با چه سهولتی ! مثلا به ما
میگويد نماز بخوانيد ، روزه بگيريد . برای نماز وضو بگيريد ، غسل بكنيد .
تمام ، دستورهای مؤكد و واجب . اما میگويد اگر مريضی و نمیتوانی ايستاده
نماز بخوانی ، نشسته نماز بخوان . اگر بگوئی اينقدر مريضم كه نمیتوانم
نشسته بخوانم میگويد همانطور خوابيده بخوان ، اصلا نماز تو در اينجا همين
است كه فقط ذكرها را بگوئی . اگر طبيب گفته باشد حرف هم نبايد بزنی
میگويد بايد با ايماء و اشاره بخوانی . اينجا
ديگر جای لجاجت و يكدندگی نيست . چند سال پيش مرد عالمی بود كه البته
در عتبات سكونت داشت و چون مريض شده بود به تهران آمده بود . چشم او
را عمل جراحی كرده بودند و البته عمل هم با موفقيت انجام يافته بود .
اطبا او را از شستشو منع كرده بودند ولی او آدمی بود كه حالت يكدندگی
داشت میگفت اطبا نمیفهمند ، فقط جراحی را كه آنهم از نوع خياطت و
دوزندگی است میفهمند ، ديگر هيچ چيز نمیفهمند . پس از چندی بدون اجازه
طبيب به قم رفت و در آنجا به يكی از حمامها رفت و داخل خزينه كثيف آن
شد و به همين جهت چشم او چرك كرد و بالاخره به كلی كور شد . آيا اين آدم
مطابق دستور اسلام عمل كرد يا برخلاف دستور اسلام ؟ البته برخلاف دستور
اسلام . اسلام میگويد وقتی وضو برايت خطر دارد بايد تيمم بكنی ، اگر وضو
بگيری اصلا نمازت باطل است . اگر اطبا گفته باشند كه روزه برايت ضرر
دارد يا خوف ضرر داشته باشی ، نمیتوانی بگوئی مگر چطور میشود كه من در
اين ايام احياء روزه بگيرم ! چون اگر روزه بگيری اصلا روزهات باطل است ،
بعد هم بايد قضای آن را بگيری .
بنابراين خود دستورهای دين آنچنان شكلهای مختلف دارد كه انسان حيرت
میكند . اين ، برای اينست كه مصلحتها فرق میكند و همان حساب اهم و مهم
است . میگويد در سفر كه میروی نمازت را شكسته بخوان ، روزه هم نگير .
قرآن میفرمايد : « فمن كان منكم مريضا او علی سفر فعده من ايام اخر » هر
كه مريض يا در سفر است نبايد روزه بگيرد ، بگذارد برای روزهای
بعد . چرا ؟ خود آيه دليلش را میگويد : « يريد الله بكم اليسر و لا يريد
بكم العسر »( 1 ) خدا در تكاليفی كه برای شما معين میكند ، آسانی و
سهولت را میخواهد نه سختی . اين شريعت ، شريعت سهله و سمحه است . ولی
اغلب مردم قبول نمیكنند . در صدر اسلام كه تازه تكاليف روزه آمده بود ،
در ماه رمضان جنگ بدر پيش آمد . پيغمبر اكرم فرمود چون در حال سفر
هستيد نبايد روزه بگيريد . مردم میگفتند چطور میشود ما در ماه رمضان روزه
نگيريم ؟ واقعا ناراحت بودند كه روزه خودشان را افطار بكنند . مرحوم آقا
شيخ عبدالكريم در اين اواخر پير شده و مريض احوال بودند ، ولی در ماه
رمضان گاهی روزه میگرفتند . به ايشان گفتند فتوای خود شما برخلاف اين
است ، در فقه میگوئيد اگر كسی خوف ضرر داشته باشد نبايد روزه بگيرد .
اصلا خود شيخ و شيخه ( مرد پير و زن پير ) موضوعيت دارد . خودشان از
مستثناها هستند كه لازم نيست احتمال ضرر بدهند . اينها اگر مشقت هم
برايشان باشد نبايد روزه بگيرند . میگفتند فتوای خودم اين است ولی آن
رگ عواميم نمیگذارد كه من روزهام را بخورم . البته همينجور است ولی
دستور اسلام غير از اين است .
اينها برای اينست كه ما درك بكنيم كه دين اسلام چگونه خودش ، خودش
را با احوال و اوضاع مختلف تطبيق میدهد نه اينكه ما آن را تطبيق بدهيم .
البته يك كارهائی است كه ما پيش خود میخواهيم بكنيم ، همانطور كه عرض
شد مثل اينكه " حی علی
پاورقی :
1 - سوره بقره ، آيه . 185
خيرالعمل " را از اذان برداريم و چيز ديگری جايش بگذاريم يا نماز را به
تركی بخوانيم . اينها جهالت است . يك حسابهائی است كه خود اسلام آنها
را در متن خودش گنجانده است . ما بايد متفقه باشيم ، بصير باشيم ، از
همان حسابها استفاده بكنيم و بهرهمند بشويم .
نظرات شما عزیزان: